مسئولیت این سه نفر آن بود که مراقب باشند تا رئیسجمهور آمریکا به گونهای عمل نکند که منافع و امنیت ملی این کشور آسیب ببیند. ترامپ نیز چون تجربه نداشت در ابتدا این سه گزینه را پذیرفت اما مدام اعلام میکرد که اختلافاتی با این افراد دارد. لذا تیلرسون و مکمستر را کنار گذاشت و افرادی را جایگزین کرد که با خودش همفکر هستند. درواقع جان بولتون جایگزین مکمستر در سمت مشاور امنیت ملی و مایک پمپئو نیز جایگزین تیلرسون شد. این دو نفر نشان داده بودند که دیدگاههای ترامپ را قبول دارند یا حداقل در خدمت دیدگاههای وی هستند. البته رئیسجمهور آمریکا، اختلافاتی نیز با جیمز متیس، وزیر دفاع دارد اما تاکنون موفق نشده او را نیز کنار بگذارد.
پس از آنکه پمپئو و جان بولتون روی کار آمدند این ایده در آمریکا مطرح شد که کابینه جنگ در کاخ سفید شکل گرفته است. به همراه این دو باید نام خانم هاسپل که در زمان ریاست پمپئو بر سازمان سیا معاون وی بود و سپس جانشین پمپئو شد را نیز در نظر داشت. دررابطه با دیدگاههای این مثلث باید به ضدیت آنها با روسیه، ایران، چین و کره شمالی اشاره کرد. آنها معتقد هستند که آمریکا از قدرت و توان کافی برخوردار است تا بتواند رفتار و سیاستهای رقبا و دشمنانش را تغییر دهد. حتی آنها بر این باور هستند که در شرایط لزوم باید از گزینه جنگ استفاده کرد. در این میان بولتون بیش از دو نفر دیگر، اعتقادی به سازمانها و حقوق بینالمللی ندارد. وی همچنان از جمله حامیان حمله آمریکا به عراق است. بولتون پیش از آنکه به سمت مشاور امنیت ملی منصوب شود، یادداشتهایی در رسانههایی منتشر کرد که در این یادداشتها از دیدگاههای گذشته خود دفاع کرده و خواهان این شده بود که آمریکا با هدف تثبیت جایگاه خود از گزینه زور بیشتر استفاده کند. به دلیل چنین دیدگاههایی بود که وقتی این سه نفر به این سمتها منصوب شدند اینگونه گفته میشد که در آمریکا کابینه جنگ شکل گرفته است.
درواقع ترامپ برای آنکه نشان دهد تئوری مرد دیوانه واقعی است و تهدیدهای وی موثر است، نیاز داشت مهرههایی را در اطراف خود بچیند تا دیگران تهدیداتش را باور کنند. واقعیت این است که با وجود اشخاصی چون تیلرسون و مکمستر کسی تهدیدات ترامپ را جدی نمیگرفت ولی زمانی که شخصی چون بولتون منصوب میشود دیگر کشورها درمییابند که تهدیدات ترامپ جدی است. دونالد ترامپ با چنین منطقی این سه نفر را برای این پستها انتخاب کرد و تصورش این است که میتواند آنها را کنترل کند و به آنها اعلام کرده است که دنبال یک جنگ دیگر نیست.
اما به هر حال تا به امروز شاهد پیامدها و تبعات حضور آنها در برخی حوزهها و مسائل بودهایم. پیامد نخست آن بر توافقهایی بین آمریکا و روسیه در مورد سلاحهای هستهای کوتاهبرد و میان برد و پیمانهای جنگ سرد قابل مشاهده است. برخی معتقد هستند که خروج آمریکا از پیمان منع موشکهای هستهای میانبرد به شدت تحت تاثیر افکار جان بولتون بوده است. چون بولتون در آثار و کتابهایش نیز هیچ اعتقادی به خلع سلاح و کنترل تسلیحات ندارد. لذا وی توانسته این تاثیر را روی ترامپ داشته باشد که از پیمانهایی خارج شود و یا تهدید به خروج از پیمانهایی کند که برای سالها باعث حفظ صلح و ثبات بین روسیه و آمریکا به عنوان دو قدرت بزرگ بوده است.
پیامد دوم، شکاف میان دو سوی آتلانتیک است؛ بولتون و پمپئو چندان اعتقادی به تقویت ناتو یا اتحادیه اروپا ندارند و معتقد هستند که واشنگتن نباید هزینههای آنها را پرداخت کند. زیرا وقتی آمریکا هزینههای تامین امنیت اروپا و متحدانش را پرداخت میکند، این مسئله سبب افول جایگاه این کشور میشود. این در حالی است که ایالات متحده باید این روند را متوقف کند.
پیامد سوم تشکیل این به اصطلاح کابینه جنگ در ارتباط با منطقه خاورمیانه و مشخصا جمهوری اسلامی ایران است. بعد از آنکه این سه نفر در تیم ترامپ قرار گرفتند، وی توانست از برجام خارج شده و سیاست تحریم و فشار را علیه ایران در پیش بگیرد. برخی معتقد هستند که اگر این سیاست تحریم و فشار موثر نباشد ممکن است که وی به سمت پذیرش ایدههای افرادی مانند بولتون حرکت کند و رویکرد تهاجمیتری را در پیش بگیرد. طبیعتا ایران کشور بزرگی در منطقه است و تنش احتمالی میان تهران و واشنگتن باعث میشود که خاورمیانه نیز در معرض برخی تهدیدات و چالشهای جدی قرار بگیرد.
پیامد چهارم به استراتژی واشنگتن در مقابل ریاض بازمیگردد. به بیان دیگر آمریکا برای مقابله با ایران، آزادی عمل زیادی به عربستان سعودی و ولیعهد این کشور داده است. بهگونهای که دست ریاض را در جنگ یمن بازگذاشتهاند و خارج از توان عربستان برای مدیریت برنامههای خود در سوریه استفاده میکنند.
پیامد پنجم، تشدید رقابت میان آمریکا و چین متاثر از این نگاه است؛ واشنگتن و پکن پیش از این باهم تعامل داشتند اما در یک سال اخیر وارد عرصه رقابت شدهاند و بعید نیست که پس از آن وارد عرصه خصومت شوند. این در حالی است که وقتی تنش میان آمریکا با یک قدرت بزرگ دربگیرد، این تنش پیامدهای جهانی خواهد داشت اما وقتی با یک قدرت منطقهای دچار تنش شود، پیامدها نیز محدود به همان منطقه خواهد بود. طبیعتا اگر آمریکا با روسیه و چین به عنوان دو قدرت جهانی وارد تنش شود، ممکن است این مسئله جهان را متاثر کند.
البته نگاه ترامپ و تیم او بر این مبنا است که چنین اقداماتی در راستای جلوگیری از افول آمریکا است و ایالات متحده دست به چنین اقداماتی میزند تا نه تنها جایگاه جهانی خود را تثبیت کند بلکه آن را ارتقا دهد.
نظراتی که حاوی توهین یا افترا به اشخاص ،قومیت ها ،عقاید دیگران باشد و یا با قوانین کشور وآموزه های دینی مغایرت داشته باشد منتشر نخواهد شد - لطفاً نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.